![مجروح جنگی](http://img1.tebyan.net/big/1390/07/14322420012986991931341609516720919317569.jpg)
آن چه خواهید خواند خاطره ای است لطیف از یکی از براردان نیروی هوایی ارتش که سوابق درخشانی در سال های دفاع مقدس به نام خود ثبت نموده است. کاپیتان مدرسی ، امروز با کهولت سن و بیماری های ناشی از ضعف جسمانی خود دست و پنجه نرم می کند اما هنوز طبع لطیف و شوخ خود را حفظ کرده است. برای سلامتی اش دعا می کنیم:
هر کسی ممکنه تو زندگیش ، دچار توهم و اشتباه بشه .. گاهی اوقات این اشتباهات باعث دلخوری می شه و گاهی هم جنبه طنز به خودش می گیره .... آن چه که قصد دارم براتون تعریف کنم ، ماجرای طنزیه که در ایام جنگ برام رخ داد ، و فکر می کنم هیچگاه از خاطرم نره ..
در اوج جنگ بودیم . یکی از ماموریت های ما ، حمل مجروحین جنگی به تهران و شهرستان ها بود . همان طور که می دانید ، هواپیمای سی - 130 ، چند منظوره است . یعنی هم قابلیت حمل بار و مسافر را داره ، هم می تونه چتر باز با تجهیزاتشون رو حمل کنه ، هم قادره با زدن برانکارد داخلش ، تبدیل به آمبولانس هوایی بشه .نقش آمبولانس این هواپیما ، خیلی کمک به نجات جان رزمندگان می کرد . و رسوندن به موقع این عزیزان به مرکز استان ها و بیمارستان ها ، از جمله وظایف ما در ماموریت های جنگی بود . بخاطر همین موضوع در اکثر فرودگاه های کشور ، گروه هایی به نام " ستاد تخلیه " این وظیفه را به عهده داشتند. البته این نکته را هم اضافه کنم ، وقتی ما به فرودگاهی برای حمل مجروحین جنگی می رفتیم ، تا تکمیل شدن ظرفیت هواپیما ، خدمه به نوعی خود را سر گرم می کردند .بعضی ها به کافه تریای فرودگاه می رفتند و با نوشیدن یک فنجان قهوه یا چای ، خستگی را از تنشان بیرون می آوردند .برخی هم با مجروحانی که حال حرف زدن داشتن ، به گفتگو می نشستند .ولی من عادت داشتم به جای حرف زدن و قهوه خوردن ، در حمل مجروحین به بچه های ستاد تخلیه کمک نمایم . و اعتقادم بر این بود که ، حتی ده دقیقه زود رسیدن ، باعث نجات جان چند نفر می شه ...